ماه که پایین می‌آید

ویژگی‌های محصول

اطلاعات محصول

ابعاد 14*21
ناشر

مؤلف

مترجم

مخاطبین

مجموعه

سال چاپ

نوع جلد

تعداد صفحات ۵۱۲ صفحه
شابک 9789644084447

ارسال رایگان سبدهای خرید بالای یک و نیم میلیون تومان

موجود

215.000 تومان

موجود

ارسال پستی

طی 24 ساعت توسط شهر کتاب مشهد

ارسال امروز (فعلا مشهد، گلبهار، طرقبه ، شاندیز)

توضیحات تکمیلی
ابعاد 14*21
وزن 464 گرم
ناشر

مؤلف

مترجم

زبان

مخاطبین

مجموعه

سال چاپ

نوع کاغذ

اندازه کتاب

نوع جلد

نوبت چاپ

تعداد صفحات ۵۱۲ صفحه
شابک 9789644084447
نظرات (0)
0 بررسی
0
0
0
0
0

نقد و بررسی‌ها

پاک‌کردن فیلترها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “ماه که پایین می‌آید”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیشنهادی برای شما

کوه جادو

745.000 تومان

کوه جادو
یک زندگی درونی بی نظیر در آن کوهستان زمستانی

هانس در چله تابستان از هامبورگ شهر زادگاهش برای دیدار سه هفته ای به داووس پلاتس در ایالت گراوبوندن سوئیس می رود تا یوآخیم فامیل بیمارش را ملاقات کند اما فضای آسایشگاه بیماران او را به تسخیر درمی آورد تا . . . 
رویارویی با نظامیگری آلمان نازی
رمان با توصیفات وحشتناک از سرازیر شدن سربازان به کشتزارهای سوخته در آتش جنگ در هجوم خمپاره ها و تصاویر مهیب از اهریمن توپهایی که بر زمین مینشیند و فوران خاک، آتش، آهن ، سرب و انسانیت تکه پاره شده که محصول دانشی است در خدمت توحش، یک شمایل تکاندهنده و مرگبار از نظامیگری آلمان نازی ترسیم میکند و در دل این جشن جهانی مرگ سوال میکند، آیا یکبار دیگر عشق سر بر خواهد آورد.

درباره نویسنده  

توماس مان، نویسنده‌ی آلمانی متولد  ۱۸۷۵ در جوانی تاریخ و ادبیات و اقتصاد سیاسی خواند و با پشتکار بالایی آثاری مانند تریستان، گرسنگان، تونیو کروگر، ساعت دشوار، در آینه، والاحضرت، فونتان پیر، شامیسو و مرگ در ونیز را به رشته تحریر درآورد. کوه جادو در سال ۱۹۲۹ جایزه‌ی ادبی نوبل را برای این نویسنده به ارمغان آورد.

گشتی در کتاب  

تنهایی مطلوب گردش را فراگرفته بود: عمیقترین تنهایی که به تصور می آمد، تنهایی ای که دل را از احساس وخامتی ناشناخته می انباشت، یکسو پرتگاهی بود پوشیده از کاجها، که در غبار برف پایان می یافت، و دیگر سو دامنه ای با شیبی تند، که در برفهای انبوه، مخوف، غول آسا، مدور و خمیده اش غارها و مغاک ها دهان میگشودند. چون بی حرکت می ایستاد تا صدای خود را نشنود، سکوت بینهایت بود، یک بی صدایی پنبه دوزی شده، ناشناخته، ناشنیده، که جایی دیگر هرگز پیش نمی آمد. نسیمی نبود که درختان را به کمترین وجهی تکان دهد، صدایی نبود، آواز پرنده ای به گوش نمیخورد. این سکوتی کهن بود که هانس کاستورپ، آنگاه که این چنین می ایستاد، بر آن گوش می خواباند- او بر چوبدستی تکیه داده و با دهان گشوده سر را بر شانه کج کرده بود، و برف همچنان خاموش و بی وقفه، آرام و بیصدا می بارید.